جدول جو
جدول جو

معنی پس مانده - جستجوی لغت در جدول جو

پس مانده
عقب مانده، وامانده، باقی مانده، باقی ماندۀ طعام، نیم خورده
تصویری از پس مانده
تصویر پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
پس مانده
(پَ دَ / دِ)
آنکه در عقب ماند. سپس مانده. عقب مانده. بدنبال مانده. دیری کرده:
بساخت از پی پس ماندگان و گمشدگان
میان بادیه ها حوضهای چون کوثر.
فرخی.
خیز ای پس ماندۀ دیده ضرر
باری این حلوای یخنی را بخور.
مولوی.
، طعامی که پس از سیر خوردن کس یا کسانی برجای ماند. طعام یا شراب که پس از سیری مرد بماند. پس خورده. ته مانده. ته سفره. پیش مانده. نیم خورده. سؤر. فضلۀ طعام.
- امثال:
پس ماندۀ گاو را به خر باید داد. (جامعالتمثیل).
، بقیۀ هر چیزی: لفاظه، پس مانده از هر چیزی. مجاعه، پس ماندۀ خرما. (منتهی الارب) ، وامانده. ترکه. مخلّفه
لغت نامه دهخدا
پس مانده
عقب مانده سپس مانده بدنبال مانده، جمع پس ماندگان، باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی ته مانده پس خورده، بقیه هر چیزی، وامانده ترکه
فرهنگ لغت هوشیار
پس مانده
((پَ دِ))
عقب مانده، به دنبال مانده، باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی، ته مانده، بقیه هر چیزی
تصویری از پس مانده
تصویر پس مانده
فرهنگ فارسی معین
پس مانده
بقیه، تفاله، ته مانده، درد، مابقی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب مانده
تصویر شب مانده
ویژگی غذایی که شب برآن گذشته و برای روز بعد مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش مانده
تصویر پیش مانده
باقی طعام که در پیش کسی بماند، ته مانده، نیم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته مانده
تصویر ته مانده
باقی ماندۀ چیزی، اندکی از چیزی که به جامانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس ماندن
تصویر پس ماندن
عقب ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کُ)
بازمانده. عقب مانده:
دلم را منزلی پیش است و واپس ماندگان از پس
که راهش سنگلاخ است و سم افگنده است پالانی.
خاقانی.
ز واپس ماندگان ناید درست این
نخستین را نداند جز نخستین.
نظامی.
به دورافتادگان از خان و مانها
به واپس ماندگان از کاروانها.
نظامی.
و رجوع به واپس ماندن شود
لغت نامه دهخدا
(وَدْءْ)
سپس ماندن. عقب ماندن. بدنبال افتادن. دیری کردن. (منتهی الارب در لفظ تقاعس). تقاعس. تأخر. الیاء. صری. اساعه، یکساعت پس ماندن. اسرق عنهم، پس ماند از آنها. خدر، پس ماندن آهو از گله. طزع الجندی، پس ماند لشکری. (منتهی الارب).
- پس ماندن از قافله یا از لشکر، عقب افتادن از آن. تلحّز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس رونده
تصویر پس رونده
پس رو تابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش مانده
تصویر پیش مانده
ته مانده، نیمخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس راندن
تصویر پس راندن
بعقب راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب مانده
تصویر شب مانده
طعامی که بر آن گذشته و برای روز بعد مانده باشد شبینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته مانده
تصویر ته مانده
باقیمانده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل مانده
تصویر دل مانده
غمگین اندوهناک، ملول، آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در مانده
تصویر در مانده
بیچاره عاجز. فرومانده، جمع درماندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس ماندن
تصویر پس ماندن
عقب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واپس مانده
تصویر واپس مانده
عقب مانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پس آینده
تصویر پس آینده
آجل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
Recessive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
récessif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recesivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
resesif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
ถดถอย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
рецесивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recessivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
隐性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
recesywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
rezessiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
рецессивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پس زننده
تصویر پس زننده
उपसर्गी
دیکشنری فارسی به هندی